مقبره ی رویای رز سرخ...
فنجان فراموشی را سر می کشم,گذشته را به باد,می سپارم ,بادبادکهای خیال را,پر و بالی میدهم,ورویای فردا را به دوش می کشم...!
درباره وبلاگ


آسمان را گفتم : می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی ؟ صاحب رفعت دیگر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ... من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم ... … خاک را پرسیدم : می توانی آیا دل مادر گردی ؟ آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ... من برای این کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم ...

پيوندها
غرفه ی نقاشی ویترای
ارژنگ
برگی در باد
وبلاگ رسمی محمد علیزاده
تبسم
طایفه ی ماه عسلی ها
دل باخته
وبلاگ طرفداران سردار سهراب زاده خواننده ی پاپ
دنیای مطالب طلایی
کعبه ی عشق
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رویای رز سرخ و آدرس rosesorkh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 61
بازدید ماه : 60
بازدید کل : 61435
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 61
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


سوسا تم

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

کد متحرک کردن عنوان وب



ساعت فلش

نويسندگان
زهرا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 22:40 :: نويسنده : زهرا

 


شاید آخر دنیا همین لحظه است !

شاید آرزوی من تنها

باد پاییزی و همان برگ زرد باشد ...

تاخاطره ات را بر روی برگ در باد برقصانم ...

سکوت بر من فریاد میکند

و سالها از من شکایت ...

نقطه آخر شاید همین جاست !

اما نه بادی می آید و نه برگ زردی ...

یکی بر من فریاد میکند

راه را برگرد ...

ابتدای دنیا در انتظار توست ...!

 
 
دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : زهرا

 


پاییز نمی گذارد که باغ

هیچ گنجشکی را پنهان خود کند !

اما ...

تو غصه نخور ای درخت

بر این بی برگی یکبارگی تگرگ ...

همه می دانند

بهار، به هیچ درختی وفا نکرده است ...!
 
 
 
 
یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:بوی مرگ,,, :: 14:27 :: نويسنده : زهرا

 

 
همیشه یادم بود

باد که می آید

آخرین شعرم را درآن زمزمه نکنم !

همیشه یادم بود

که با درخت درد و دل نکنم ...

همیشه یادم بود

با تو از مرگ هیچ حرفی نزنم ...

اما نمی دانم حالا

بی آنکه بادی وزیده باشد

چرا آخرین شعرم

برگ

برگ

ورد زبان درختان شده

وپاییز چرا با خود

برایم بوی مرگ می آورد ؟!...
 
 
 
 
 
یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:سیاه و سفید,پاییز,منتظر, :: 13:34 :: نويسنده : زهرا
 
 
 
سیاه و سفید عکس ها

چه تنهاست امروز

در این پاییز 

ساعت ها بیش از حد دقیق اند

و من شاید

منتظر یک میهمان

که عزیزش خواهم داشت ...